گاهی اسباببازی که پسرم آرزوی داشتناش را دارد، به دلیل مشکلات مالی نمیتوانیم برایاش بخریم؛ اما مجبور میشویم برای روز تولدِ دوستاش بخریم تا به عنوان کادو، به او تقدیم کند! و گاهی زندگی به این تلخی است...
گاهی اسباببازی که پسرم آرزوی داشتناش را دارد، به دلیل مشکلات مالی نمیتوانیم برایاش بخریم؛ اما مجبور میشویم برای روز تولدِ دوستاش بخریم تا به عنوان کادو، به او تقدیم کند! و گاهی زندگی به این تلخی است...
«غیرقابلِ توضیحترین رابطه»... خیلی وقت بود که به عنوانِ یک پدر، دنبال توضیحی برای نوع ارتباطِ خودم و پسرم بودم؛ اکنون آن را بین نوشتههای این وبلاگ یافتم؛ و به این نتیجه رسیدم که هیچ وقت، هیچ توضیحی برای آن نخواهم یافت.
هرچند صبحها مسئولیتِ خرید نان سنگک برای شرکت را بر عهده گرفتهام(بر گردنام افتاده!)، اما علارغم تمامی دردسرهایش، مزیتهایی مثل سحرخیزتر شدن و بخصوص شانسِ دیدنِ ساعات خاصی از شهر را دارد. ساعاتی که شبیه هیچ ساعتی از شبانه روز نیست؛ لحظاتی که میشود دوباره زنده شدن شهر را در یک هوای گرگومیش دید. لحظاتِ طلوع صبح، بعد از یک شبِ تار...
کارِ جدیدم: خیره شدن به کندلها و نمودارهای رمزارزها...!!!
پینوشت:
دلم نیامد به جای کارِ جدید، بنویسم: قمارِ جدید!
پینوشت2:
یکی از تریدرها میگفت کسی که از بازارهای مالی سر در نمیآورد، به چشم قمار به آنها نگاه میکند!
در فیلمهای سینمایی(معمولاً خارجی) همیشه یک کامپیوتری هست که به اطلاعات تمامی افراد، دسترسی دارد. حتی اینکه فردِ مورد نظر، صبح، چایی را با چند قند خورده است!
خانمها و افراد مسن، رانندههای بدی نیستند؛ اما اکثر رانندههای بد، یا خانم هستند یا مسن!
اگر اعصابام درست باشد، دیدنِ تیپهای شخصیتی گوناگون با رفتارها و گفتارهای مختلف، میتوانند برایم جالب و سرگرم کننده باشند.
- اندر تفکرات ایستادن در صف سنگک در یک صبح دلانگیز بهاری بعد از یک شبِ بارانی
شبِ ابری و کمی سرد بهاری، بعد از یک عصرِ بارانی، تنهایی و صدای موسیقی آرام از رادیو...
زندگیمان، حاصل انتخابهایی است که میکنیم و انتخابهایی که میشویم.