با ساعت عقربهای، زمان را بهتر مدیریت میکنم.
پینوشت:
در نوجوانی(نزدیک به 35 سال پیش)، آرزوی داشتنِ دقیقاً همین ساعت مچی را داشتم؛ اما پول توی جیبیام اجازهی خریدناش را نمیداد. چند روز پیش در ویترین یک ساعت فروشی دیدم.
با ساعت عقربهای، زمان را بهتر مدیریت میکنم.
پینوشت:
در نوجوانی(نزدیک به 35 سال پیش)، آرزوی داشتنِ دقیقاً همین ساعت مچی را داشتم؛ اما پول توی جیبیام اجازهی خریدناش را نمیداد. چند روز پیش در ویترین یک ساعت فروشی دیدم.
هرچقدر امیدوار، پرانرژی، سرزنده، افکار مثبت و... اما باز گاهی آدم کمی خسته میشود و با یک بهانهی کوچک از کوره درمیرود. از ادامه، دلسرد میشود و با خودش فکر میکند تا کی و تا کجا؟! اصلاً آخرش که چه؟! شاید یک عامل بیرونی، یا یک عامل درونی، و شاید یک عامل دورهای مثل پریودِ مردانه! خلاصه گاهی آدم با دلیل یا بیدلیل به هم میریزد...
گاهی ساعات، روز یا شبی را با دوستان، مجردی سپری میکنیم. ازدواجام خدشهای به لذتِ شرکت در جمعهای مجردی وارد نکرده؛ همانطور که شرکت در جمعهای مجردی، خدشهای به زندگیِ مشترکام وارد نکرده است.