پاراگرافی از یک داستان کوتاه:
"استاد! بزرگ‌ترین ترس شما از چیست؟ سوال من به نحوی غافلگیرکننده بود؛ اما انتظارم چندان نپایید و جواب او مانند صاعقه فرود آمد: بزرگ‌ترین ترس و نگرانی من این است که با مرگ، همه چیز تمام نشود و به حکم تناسخ یا دیگر بدیل‌های آن، دوباره به این حیات مادی برگردم و بی‌خبر از آن‌چه قرار است بر سرم آید، دوباره با ترس و نگرانی و دل‌شکستگی و غم، زندگی کنم؛ با شادی‌های سطحی و زود گذر دلخوش کنم؛ زمانِ درازی زندگی کنم و هر روز و شب، چه موقع خواب و چه موقع بیداری، با هجوم انبوه خاطرات تلخ و شیرین روبرو شوم! آری، این بزرگ‌ترین ترس من است!".

از وبلاگ:
داستانک‌هایی برای جوانان و پیران