نویسندهی وبلاگِ "از یادداشتهای خانم پاپنهایم" در این پست، در رابطه با کیفیت و کمیت زندگی مشترک و وظایف و حدود اختیارات و... مطلبی نوشتهاند. آنطور که من برداشت کردم، در کل منظورشان به زبان عامیانه این است که: اینکه دیگه نمیشه که!!! در زیر پستشان نظری نوشتم که فکر میکنم خواندن آن برای شما نیز خالی از لطف نباشد. نوشتم: شاید دیگر لازم باشد که همگی معاملهگری را یاد بگیریم. حتی شاید بهتر باشد بین دروس ابتدایی نیز گنجانده شود. البته منظورم معاملهگری در بازارهای مالی نیست؛ معاملهگری در زندگی زناشوئیست. ظاهراً این رابطهها دیگر با ازخودگذشتگی و فداکاری و بخشش و... نمیتواند ادامه پیدا کنند. چون به احتمال زیاد، در نهایت یکی از طرفین، درست یا نادرست احساس خواهد کرد مورد سوءاستفاده قرار گرفته و حقاش خورده شده و زندگیاش به هدر رفته است.