دوران دبیرستان، یکی از همکلاسیهایمان به انگلستان پناهده شد. شنیدیم که در آنجا، در یک فستفود کار میکند و در اصل، پیتزاهای سفارش داده شده را به درب منازل میبرد؛ برای این کار، در دلمان برایش خندیدیم! آخر قرار بود ما در کشور خودمان، یک دکتر، مهندس، تاجر و یا هر شخص سرشناس و پردرآمد دیگری بشویم؛ اما او، آن کار سطح پایین و کم درآمد در آن کشور غریب را انتخاب کرده بود! اکنون بعد از گذشت سالها، ما در کشور خودمان یک شغل سطح پایین با درآمد پایین داریم و او در یک کشور غریب، یک رستوران با درآمد بالا!