در دبیرستان، یک دبیر پرورشی داشتیم که هر صبح، تا یک سرود صبحگاهی اجرا و یک سوره تلاوت و چند شعار داده نمی‌شد، اجازه نمی‌داد به کلاس‌هایمان برویم. فرقی هم نمی‌کرد که از آسمان باران، برف یا سنگ ببارد! ظهرها نیز اگر دانش‌آموزی در نماز جماعت مدرسه شرکت نمی‌کرد، گزارش می‌کرد تا آخرِ سال، از نمره‌ی انضباطش کم کنند. در ساعات برگزاری کلاس‌های درسی هم وقتی برای انجام کاری از کلاس خارج می‌شدیم، او را می‌دیدم که در سالن، پشت درِ یکی از کلاس‌ها گوش ایستاده تا ببیند معلم و دانش‌آموزان در مورد چه چیزی صحبت می‌کنند. البته این‌ها، فقط گوشه‌ای از کارهای ایشان بود. چند روزی بود که به دبیرستان مراجعه نکرده بود؛ تا اینکه در بین دانش‌آموزان خبری پیچید که برق از سرمان پراند؛ بله... او در یک رابطه‌ی نامشروع دستگیر شده بود! بعد از سپری شدن چند هفته و برگشتن به سرِ کار، وقتی دانش‌آموزان موضوع را از خودش جویا شده بودند، گفته بود: «انسان جایزالخطاست».

پی‌نوشت:
ایشان بعدها ارتقاء شغلی یافته و به مرکز استان منتقل شدند!