در نوجوانی، یکی از سرگرمی‌هایم جمع‌آوری تمبر بود. پدرم بعد از بازنشسته شدن از شغل اصلی‌اش، نگهبان بانک شده بود. پاکتِ خالیِ نامه‌های دریافتی بانک را که برای‌ام می‌آورد، تازه کارم شروع می‌شد. تمبرها را از پاکت‌های نامه قیچی می‌کردم و در یک کاسه‌ی پر از آب می‌انداختم تا از کاغذ جدا شوند. سپس روی یک پارچه پهن‌شان می‌کردم تا خشک شوند. بعد هم بین دو برگ کاغذ قرارشان داده و اتو می‌کشیدم تا صاف شوند. تمبرهایی با مناسبت‌ها، تصاویر و رنگ‌های مختلف که دنیای جدیدی را روی چشم‌ام گشوده بود. خواهرزاده‌ام نیز تمبر جمع می‌کرد؛ البته او، تمبرها را می‌خرید و برعکس من که تمبر‌هایم را در لای دفتر نگهداری می‌کردم، او برای تمبرهایش آلبوم داشت. خوب یادم هست که تمبرهای با موضوع فضایی‌اش، که اکثراً متعلق به شوروی بود، بدجور دل‌ام را برده بودند. آخر بین تمبرهای ایرانیِ من، تمبری با موضوعِ جذابِ فضا با آن تصاویر دل‌ربای فضانوردها، موشک‌ها، فضاپیماها و ایستگاه‌های فضایی، وجود نداشت.