بعد از اینکه آبدارچی شرکت گفته بود(راست یا دروغ) از تعمیرات موبایل سردرمیآورد، یکی از کارمندان فرصتطلبِ شرکت، یک گوشی معیوب را برای تعمیر به او سپرده بود. بعد از بازگرداندنِ گوشی(که اگر اشتباه نکنم، تعمیر هم نشده بود) کارمند، مدعی بود که یکی دو تا از پیچهای داخل گوشی، سرجای خودشان نیستند! همچنین ادعا میکرد باتری گوشی نیز عوض شده است. اما آبدارچی با اینکه جاماندنِ پیچها را به گردن میگرفت، اما عوض کردن باتری را قبول نمیکرد. خلاصه بعد از جر و بحثهای طولانی، کارمند، گوشیِ آبدارچی را از دستاش گرفته و بازپس دادنش را منوط به بستنِ پیچها و همچنین برگرداندن باتری قبلی کرده بود. بعد از چند روز کش و قوس، آبدارچی بدون هماهنگی، گوشی خودش را از کشوی کارمند برداشته بود و این کار او، باعث شد دعوایی لفظی بینشان اتفاق بیافتد. خلاصه کار به جایی رسید که آبدارچی به خاطر این کار و چند کار دیگر(حق یا ناحق)، مؤاخذه و از شرکت اخراج شد و کارِ آبدارچی و کارمند به شکایت و دادگاه کشید.
نتیجه اخلاقی: سرمان به کارِ خودمان باشد و فقط وظایفی که به ما محول شده را انجام دهیم و به سری که درد نمیکند، دستمال نبندیم. البته باید امانتدار خوبی هم باشیم. ضمناً اینروزها، خوبی به کسی نیامده! استثنائاً اگر آدماش را پیدا کردیم، اصلاً دریغ نکنیم.