شهرِ من از آخرین روزهای تابستان، مستقیم وارد زمستان شد! کوههایاش پر از برف شدند و سوزِ سرمایاش تا مغز استخوان نفوذ کرد! اما یکی دو روز است یادش افتاده که پاییز را فراموش کرده است؛ و اکنون هوایاش پاییزیست...
شهرِ من از آخرین روزهای تابستان، مستقیم وارد زمستان شد! کوههایاش پر از برف شدند و سوزِ سرمایاش تا مغز استخوان نفوذ کرد! اما یکی دو روز است یادش افتاده که پاییز را فراموش کرده است؛ و اکنون هوایاش پاییزیست...
عکس پروفایلات، یک گل است.
نام پروفایلات، اختصاریست.
درخواست فالو هم که دادهای!
عشقام! حداقل یک دایرکت بفرست!!!
پینوشت:
عزیزم، من علم غیب ندارم!
از زمانی که همسرم شاغل شده، قسمتی از بار اقتصادی خانواده از دوش من برداشته شده.
تو زندگی دنبال آدمهای بهاری باشید، اونایی که قدردان زندگی هستن، با کوچکترین اتفاقات خوشحالند و با دیدن پروانهها ذوقی میشن. بیذوقها آدم رو از زندگی میندازن.
دنبال خیاموارها بگردیم؛
خیام به عمق تاریکی و نیستی زل میزده و با اینهمه، بیخیال و سرخوشانه از کنارش رد میشده.
این گونه مسیر قدری آسانتر طی میشود.
- از وبلاگ دلنوشتههای یک نویسنده
پینوشت:
و من هم اکنون با 46 سال و 5 ماه و 6 روز سن، به شدت با این متن موافقم!
Uzun, ince bir yoldayım
Gidiyorum gündüz gece
در یک مسیر طولانی و باریک
روز و شب در حالِ رفتنام
وقتی میگویند: آدمای سمی را از زندگیات حذف کن، مانند این است که بگویند: آدما را از زندگیات حذف کن!
پینوشت:
من آدم سمی زندگی چه کسی هستم؟
این روزها سرشار از دلبستگی و وابستگیام. و این باعث شده تا با چنگ و دندان از زنده بودن و زنده ماندن دفاع کنم؛ برعکس دوران جوانی که هر لحظه برای مردن آماده بودم؛ حتی گاهی به پیشوازش نیز میرفتم! در واقع دلیلی برای زنده ماندن نمیدیدم. در نتیجه از پیری و ناتوانی نیز هراسی نداشتم؛ شاید حتی چون احساس میکردم اینگونه بیشتر به مرگ نزدیکتر میشوم، احساس مطبوعی نسبت به آن داشتم. اما گویی این روزها دچارِ گراسکوفوبیا شدهام!
اگر واقعاً افکار و حرفهای دیگران در بارهی شما برایتان مهم نیست و شما فارغ از قضاوتهای دیگران زندگی میکنید، پس دیگر لازم نیست هر روز در تمامی شبکههای اجتماعی که عضوشان هستید، به این موضوع بپردازید! این که این همه به این موضوع تأکید میکنید، پس برایتان مهم است!
جالب است که گاهی کسلی، با یک کشوقوس و یا یک نفس عمیق، رفع میشود!