Radyo Madyo

آدم از یک جایی به بعد دیگر تهی می‌شود از تمامی تمناها و تقلاها...

کاری خسته کننده با نتیجه‌ای رضایت‌بخش!

گاهی از سعیِ مداوم برای خنده بر لب داشتن، خوش‌رو بودن و همواره عرض ادب کردن، کمی خسته می‌شوم!

۲۷ تیر ۰۴ ، ۱۰:۴۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Radyo Madyo

؟

فرزندان نباید دلِ والدین را بشکنند؛ والدین چطور؟

۲۵ تیر ۰۴ ، ۲۲:۲۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Radyo Madyo

تاثیر وقایع و اتفاقات سال‌های اخیر...

عقاید دینی و مذهبی‌ام که پیش‌تر در صندوقچه‌ای گذاشته و در پستوی خانه در گنجه‌ای پنهان کرده بودم را این روزها به سمساری سپردم.

۲۵ تیر ۰۴ ، ۰۹:۱۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
Radyo Madyo

فاجعه‌ی خودسانسوری روی آب!

گاهی به این فکر می‌کنم که نوشتن‌ام در پلتفرم‌های وبلاگ‌نویسی داخلی، نه تنها برای‌ام مثلِ ساختن خانه روی آب شده، بلکه در این مدت، به خودسانسوری نیز دچار شده‌ام. وقتی در نوشتنِ بعضی چیزها دست و پای‌ام بسته است؛ یا حتی به بعضی موضوعات اصلاً نمی‌توانم وارد شوم، دیگر وبلاگ‌نویسی به چه دردم می‌خورد! اخیراً به این نتیجه رسیده‌ام که وبلاگ‌نویسی‌ام نیز در این جغرافیا، مثل زندگی و همه‌ی کارهای دیگرم، فاجعه‌بار است...

۲۳ تیر ۰۴ ، ۱۳:۴۵ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Radyo Madyo

بشود؛ بتوان!

کاش بشود زندگی را زیاد جدی نگرفت؛ کاش بتوان بین جدی گرفتن و بی‌خیال بودن، تعادل برقرار کرد.

۲۱ تیر ۰۴ ، ۱۱:۲۶ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Radyo Madyo

آمین...

Barilaha, sən bizə ver bu şəyatinden nicat
بارالها، ما را از دست این شیاطین نجات بده
- شهریار

۱۸ تیر ۰۴ ، ۱۲:۰۷ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
Radyo Madyo

چهل دزد بغداد!

در جایی که نمی‌شود از راه درست پولدار شد، به پولدارها به چشم دزد نگاه می‌شود.

۲۶ خرداد ۰۴ ، ۱۱:۱۰ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Radyo Madyo

This is a LIFE

در زمانِ مرگم
دوستانی خواهم داشت
آرزوها
و عشق‌هایی خواهم داشت
قبل از مرگم
اشتباهاتی خواهم داشت
اما با وجود همه‌ی این‌ها
پشیمان نخواهم بود...

۲۲ خرداد ۰۴ ، ۱۲:۰۹ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
Radyo Madyo

بلاتکلیف!

در خیابان جواب سلام را نمی‌دهد، در اینستاگرام درخواست فالو داده!

۱۹ خرداد ۰۴ ، ۱۳:۵۰ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Radyo Madyo

که لطف آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها...

کامنتی در وبلاگ "بندباز" برای پست "خواهری که دیگر نمی خواهمش!" نوشته‌ام که خالی از لطف نیست شما هم در اینجا بخوانید:
مدتی‌ست من و خانم در مسیرِ رفتن به محل کار، خواهرزاده‌ام را نیز تا محل کارش می‌رسانیم. اما چون ساعت کار او نیم ساعت زودتر از مالِ ما شروع می‌شود، مجبور شده‌ایم نیم ساعت زودتر بیدار شده و زودتر راه بی‌افتیم؛ و در ادامه، این نیم ساعت زودتر رسیدنِ خانم به محل کار نیز حسِ ناخوشایندی به او می‌دهد. من هم که از یک طرف نمی‌خواهم با مطرح کردن این موضوع، دلِ خواهرزاده‌ام را بشکنم و از طرف دیگر دوست هم ندارم خانم‌ام علارغم میل‌اش، زودتر به محل کار برسد؛ همینطور معذب مانده‌ام! فعلاً مجبورم آن نیم ساعتِ اضافی را در خیابان‌ها رانندگی کنم و بچرخم تا زمان سپری شود و او را در محل کارش پیاده کنم!

۱۷ خرداد ۰۴ ، ۱۱:۵۲ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Radyo Madyo