پیشتر سالی یک بار، آن هم بعد از نوروز قیمتها بالا میرفتند؛ اما اکنون هر روز بالا میروند! در واقع هر روزمان نوروز و نوروزمان پیروز شده است!!!
پیشتر سالی یک بار، آن هم بعد از نوروز قیمتها بالا میرفتند؛ اما اکنون هر روز بالا میروند! در واقع هر روزمان نوروز و نوروزمان پیروز شده است!!!
کاش میتوانستم لحظات خوشِ بیشتری برای پسرم بسازم... میتوانستیم بیشتر با هم کشتی بگیریم؛ یا کمی بیشتر شطرنج یا ورق بازی کنیم؛ شاید هم گاهی پا را فراتر میگذاشتیم و به کمک هم، بادبادک یا یک بالن بسازیم و هوا کنیم... گناه او چیست که بعد از 40 سالگیام پا به دنیا گذاشته...!
زمانی که مشکلِ صاف بودن تایرها و دغدغهی احتمالِ سر خوردن روی برف و یخ و تصادف را نداشتم، عاشق پاییز و زمستان بودم!
پینوشت:
اوضاع بد اقتصادی، مرا از پاییز و زمستان بیزار کرده!
آن حجم فعالیت شغلی که پیشتر در طول یک روز انجام میدادم ، اخیراً در طول یک هفته قادر به انجاماش نیستم!
پینوشت:
دیوانسالاری، بیشترین نقش را در این باره داشته است.
با این موضوع که برخی احساسات و احوالات را نمیتوان در قالب کلمات و جملات گنجاند، موافق نیستم! وقتی کلمه یا جملهای برای بیان احساس و عواطف خود پیدا نمیکنیم، از کمبود یا نقصان ادبیات نیست! از ضعف خودمان است. وگرنه بزرگان با همین ادبیات، احوال دلشان را به نحو احسن بیان کردهاند.
در دوران نوجوانی و جوانیام که بیشتر کتاب میخواندم و مطبوعات و نشریات را مطالعه میکردم، به داستاننویسی، بسیار علاقهمند بودم. همیشه با خودم فکر میکردم من هم روزی داستان(های) خودم را خواهم نوشت. هرچند چند باری هم چیزایی نوشتم و صفحاتی را خط خطی کردم، اما دیگر از ادامهاش باز ماندم. زندگی، اولویتهایام را عوض کرد...
اخیراً عدهای مصرانه میخواهند به همه بقبولانند که هرطوری دوست دارند رفتار و زندگی کنند و حرفها و واکنشهای دیگران، برایشان مهم نباشد! فارغ از اینکه انسان یک موجود اجتماعی است و مطمئناً نیاز به تعامل با پیرامون خود دارد و هر واکنشی از طرف دیگران در مقابل کنش او، خواه ناخواه بر روی شخص تأثیر میگذارد. از دیدگاه من، به همان میزان که لازم نیست و نباید تمام پندار، گفتار و کردارمان را خوشایند دیگران بکنیم؛ در عین حال باید به همان میزان، طوری باشیم که دوست داریم دیگران باشند.
اما وفادار ماندن به شریک زندگی نیز لذت خودش را دارد.
پینوشت:
شبِ شراب، نیارزد به بامداد خمار...