دوست دارم خوابام را با تمام جزئیات برای دیگری بازگو کنم؛ اما دوست ندارم خوابِ دیگری را با جزئیات بشنوم!
دوست دارم خوابام را با تمام جزئیات برای دیگری بازگو کنم؛ اما دوست ندارم خوابِ دیگری را با جزئیات بشنوم!
چه چیزی جذابتر از این جمله برای تشویق به مطالعهی یک کتاب: «مائدههای زمینی، کتابی در ستایش شادی، شوق به زندگی و غنیمت شمردن لحظات است.» و در ادامه مینویسد: «آندره ژید در این کتاب خداوند را در همهی موجودات هستی متجلی میبیند و آزادانه و برخلاف قید و بندهای مذهب، عشق به هستی را مترادف عشق به خداوند میداند.»
پینوشت:
مائدههای زمینی (به فرانسوی: Les nourritures terrestres) اثر آندره ژید نویسندهی بزرگ فرانسه است که نخستین بار در ۱۸۹۷ در پاریس منتشر شد.
نویسندهی وبلاگِ "از یادداشتهای خانم پاپنهایم" در این پست، در رابطه با کیفیت و کمیت زندگی مشترک و وظایف و حدود اختیارات و... مطلبی نوشتهاند. آنطور که من برداشت کردم، در کل منظورشان به زبان عامیانه این است که: اینکه دیگه نمیشه که!!! در زیر پستشان نظری نوشتم که فکر میکنم خواندن آن برای شما نیز خالی از لطف نباشد. نوشتم: شاید دیگر لازم باشد که همگی معاملهگری را یاد بگیریم. حتی شاید بهتر باشد بین دروس ابتدایی نیز گنجانده شود. البته منظورم معاملهگری در بازارهای مالی نیست؛ معاملهگری در زندگی زناشوئیست. ظاهراً این رابطهها دیگر با ازخودگذشتگی و فداکاری و بخشش و... نمیتواند ادامه پیدا کنند. چون به احتمال زیاد، در نهایت یکی از طرفین، درست یا نادرست احساس خواهد کرد مورد سوءاستفاده قرار گرفته و حقاش خورده شده و زندگیاش به هدر رفته است.
سه سال پیش خواهرخانمام را به خاطر ابتلا به بیماری سرطان از دست دادیم. او و همسرش در زندگی مشترکشان، مثل زندگیهای مشترک دیگر، تفاهمها و اختلافاتی داشتاند؛ اما اکنون بعد از گذشت سالها، هر وقت صحبت از خواهرخانمام میشود، فقط خوبیها و تفاهمهایشان در ذهن همسرش تداعی میشوند. حالا چه شد که آن موضوع را اینجا مینویسم، خواندنِ جملهی: «توما هفت سال با ترزا زندگی کرده بود و اکنون میدید که این سالها در خاطره، زیباتر از لحظههای واقعی زندگی مشترکشان است» در پست "517" وبلاگ "گفت و چای" "فهیم عطار" که او نیز آن را از رمانِ "سَبُکیِ تحملناپذیر هستی" یا "بار هستی" نوشتهی "میلان کوندرا" نقل قول کرده است.
- اگر به موقعاش حرف پدرم را گوش کرده بودم، اکنون اوضاعام این نبود!
+ مگر پدرت چه گفته بود؟
- اصلاً گوش نکرده بودم که بدانم چه گفته بود!
از یک کلیپ اینستاگرامی
در برههای از دوران نامزدیام، اوضاع مالیام خراب شده و خریدهای خود و نامزدم را تحت تاثیر قرار داده بود. یک روز که برادرخانمام با دیدنِ کفشهای رنگ و رو رفتهی خانمام، تعارف خرید کفش برایاش کرده بود، وقتی خانم با خوشحالی و با خیالِ اینکه من نیز خوشحال خواهم شد، موضوع را با من در میان گذاشت، من برآشفته شده و آن پیشنهاد را رد کردم. اما بعد از آن روز، مدام در ذهنام با خودم کلنجار میرفتم که در آن ماجرا، حق با من بوده است یا با خانمام؟ یک روز موقعِ مطالعهی یک کتاب، به طور اتفاقی با جملهای مواجه شدم که پاسخِ پرسشام را در آن پیدا کردم! طبقِ آن نوشته، حق با هر دویمان بود! چون خانمها چنین پیشنهادی را کمک، و آقایان آن را توهین تلقی میکنند. به همین سادگی!
خوب یادم است در دورهی اپیدمی کرونا، دیوانهوار همهچیز و همهجا را ضدعفونی میکردند! یک روز در غیاب من در شرکت، یک نفر با لباس و کلاه ایزوله و سمپاش به دوش، وارد دفتر شده و با بیملاحضهگی تمام، حمامِ ضدعفونی کننده راه انداخته بود! کامپیوتر دفتر به خاطر همین سهلانگاری، کلاً از کار افتاد!
پینوشت:
البته آن اتفاق، بیشتر شبیه دوستی خاله خرسه بود! چون آن شخص، به درخواستِ مدیرِ شرکتِ همجوار، دفترِ شرکتمان را با تمام متعلقات ضدعفونی کرده بود!
در جمع مجردی مردانه، دوست ندارم خانمام تماس گرفته و جویای حال و احوالام شود. خانمام در جمع مجردی زنانه، دوست دارد تماس بگیرم و جویای حال و احوالاش شوم.
نوشته بود: روزهای بد را همان روز، و روزهای خوب را بعدها متوجه میشویم!
هر وقت در یک وبلاگ، لینک "ارتباط با من" میبینم، یادِ ارتباط نامشروع میافتم! دور شو... دور شو شیطان...!!!
پینوشت:
خواستم پیشنهاد دهم به جای "ارتباط با من" از "تماس با من" استفاده شود، دیدم برای ذهن منحرفِ من، کلمهی "تماس" هم خالی از لطف نیست!