Radyo Madyo

آدم از یک جایی به بعد دیگر تهی می‌شود از تمامی تمناها و تقلاها...

ای بابا...

- اون چیه؟
+ اون یه ماشینِ شست‌وشوئه.
- چی می‌شوره؟
+ لباس.
- فروشیه؟
- نه؛ کرایه می‌دیم.
+ پس شما برق رو می‌فروشید و وسایلی که به برق نیاز دارن رو کرایه می‌دید!
- بله.
+ ما به هیچ‌کدوم از اینا نیازی نداریم.
- ولی اینا زندگی رو راحت‌تر می‌کنن. استفاده از اینا بهتون وقت بیشتری برای انجام کارای دیگه میده.
+ کدوم کارای دیگه؟
- کارای خونگی دیگه.
+ اگه واسه اون کارا هم یه ماشین دیگه ساختید، اون‌وقت چکار کنیم؟
- برید گردش، برید شنا، برید سینما... می‌تونید زندگی راحت‌تری داشته باشید.
+ زندگیمون راحت‌تر نمی‌شه؛ چون که باید بیشتر کار کنیم تا پول اینا رو بدیم! اگه اینا رو بخریم، دیگه به جای خودمون باید واسه شما کار کنیم!

۱۶ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۶:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

استقلال مالی

- بابام خیلی زود عصبانی می‌شه!
+ مامانت شاغله؟
- نه! چرا می‌پرسی؟!
+ اگه مامانت استقلال مالی پیدا کنه، دیگه بابات این اجازه رو به خودش نمیده که زود عصبانی بشه!

۱۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۵:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

نسل‌های تکرار!

در کودکی‌ از حرف‌ها و کارهای بزرگ‌ترها سر در نمی‌آوردم. در نوجوانی درک‌شان نمی‌کردم. در جوانی مخالف‌شان بودم و... اکنون در میانسالی، از حرف‌ها و کارهایی که سر در نمی‌آوردم، سر در می‌آورم. آن‌هایی که در نوجوانی‌ام درکشان نمی‌کردم، درک‌شان می‌کنم. کسانی که در جوانی‌ام مخالف‌شان بودم، اکنون دیگر مخالف‌شان نیستم. و حال که کهن‌سالان را نمی‌فهم‌ام، کهن‌سال که شدم، خواهم فهمیدشان! و اکنون پسر هشت ساله‌ای دارم که مطمئناً از کارهای ما سر در نمی‌آورد؛ درک‌مان نخواهد کرد و مخالف‌مان خواهد بود...

۰۸ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۲:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

Cigarettes After Sex

برخی عناوین و اسامی یا جملات چقدر جذاب‌اند! پیش‌تر به یکی از آن جمله‌ها، در همین وبلاگ اشاره کرده بودم. مصرعی از شعرِ یک ترانه؛ نوشته بود: "دل‌ام موزه‌ی زخمای توئه"...

- بشنوید ترانه‌ی "قلابی" از "سینا پارسیان"... پیشنهادم تاکیداً گوش دادن با هندزفری است!!!

و حالا هم اسمِ جذابِ یک گروه موزیک؛ گروه موزیک: سیگار بعد از سکس...

- ترک‌های موزیک از گروه موزیک Cigarettes After Sex

۰۶ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۳:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

توهمِ دوستی

برخی دوستی‌ها، توهمی بیش نیست‌اند. اخیراً به این نتیجه رسیده‌ام که به رابطه‌ای دوستی بگویم که هیچگونه نسبتی غیر از دوستی در بین نباشد؛ نه نسبت فامیلی، نه همسایگی، نه همکاری و نه هیچگونه رابطه‌ی دیگر. برای مثال، من و پسرخاله‌ام ظاهراً دوست‌ایم، اما قبل از این که دوست شویم، پسرخاله بوده‌ایم. پس این نمی‌تواند دوستی واقعی باشد. یا من با یک نفر که بچه محله بوده‌ایم، در ظاهر دوست‌ایم. در این مورد نیز قبل از این که دوست شویم، بچه‌ی یک محله بوده‌ایم؛ پس این هم نمی‌تواند دوستی واقعی باشید. در واقع دوستی، وقتی می‌تواند یک دوستی واقعی باشد که هیچ رابطه‌ای غیر از دوستی در بین نباشد. همین!

۰۵ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۲:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

فرق است!

امروز در زمانِ نوشتن "پروفایل" یا همان "درباره من" برای همین وبلاگ، متوجه شدم که بین "سرگرمی‌ها" و "علاقه‌مندی‌ها" فرقی وجود دارد؛ سرگرمی‌ها، مواردی هستند که در حال انجام آن‌ها هستیم، اما علاقه‌مندی‌ها مواردی هستند که دوست داریم انجام‌شان دهیم.

۰۴ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۹:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

Coraline

بیشترِ ما مثل کورالین (دخترک کتاب و انیمیشنی به همین نام) به اشتباه فکر می‌کنیم می‌تواند دنیایی وجود داشته باشد که همه‌ی خواسته‌ها و آرزوهای ما در آن برآورده شده و همیشه همه‌چیز بر موفق مرادمان باشد! مثل یک یوتوپیا، مدینه‌ی فاضله یا همان آرمان‌شهر! در حالی که چنین جایی وجود خارجی ندارد و هر کسی هم وعده‌ی چنین چیزی را بدهد، دروغ بوده و مطمئناً مقاصد و اهداف دیگری دارد! مخاطب این پیامِ داستان، کودکان هستند و یکی از پیام‌های این اثر به والدین نیز این است که ناخواسته شرایطی به وجود نیاورند که فرزندان، چنین رویاهایی را در افکار خود بپرورانند.

- آرمان‌شهر در ویکی‌پدیا
- تماشای انیمیشن کورالین

۰۲ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۱:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

FALL

فیلم FALL یا همان سقوط، فیلمی‌ست برای رویارویی با ترس‌هایمان و در نهایت، غلبه بر آن‌ها. این فیلم، حرف‌های زیادی برای گفتن دارد.

۳۰ فروردين ۰۳ ، ۲۳:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

ترسِ استاد

پاراگرافی از یک داستان کوتاه:
"استاد! بزرگ‌ترین ترس شما از چیست؟ سوال من به نحوی غافلگیرکننده بود؛ اما انتظارم چندان نپایید و جواب او مانند صاعقه فرود آمد: بزرگ‌ترین ترس و نگرانی من این است که با مرگ، همه چیز تمام نشود و به حکم تناسخ یا دیگر بدیل‌های آن، دوباره به این حیات مادی برگردم و بی‌خبر از آن‌چه قرار است بر سرم آید، دوباره با ترس و نگرانی و دل‌شکستگی و غم، زندگی کنم؛ با شادی‌های سطحی و زود گذر دلخوش کنم؛ زمانِ درازی زندگی کنم و هر روز و شب، چه موقع خواب و چه موقع بیداری، با هجوم انبوه خاطرات تلخ و شیرین روبرو شوم! آری، این بزرگ‌ترین ترس من است!".

از وبلاگ:
داستانک‌هایی برای جوانان و پیران

۳۰ فروردين ۰۳ ، ۲۲:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

عادت به قفس...

درِ قفسِ پرنده را باز گذاشته‌ام. عروس هلندی که در قفس سر از تخم درآورده و تمامِ عمرش را نیز در قفس محبوس بوده، متعجب از این‌که چرا درِ قفس باز است و حتی بعد از کلی تلاش برای بستنِ درِ قفس(!) با ترس و دو دلی از قفس بیرون آمده و به جای تلاش برای پریدن و پرواز، شروع کرده به بازی با گل‌های قالی!!! ای دادِ بی‌داد... ای دادِ بی‌داد...

۲۹ فروردين ۰۳ ، ۲۲:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo