بیدار شو، صبح شَوَد!
دیگر لازم نیست فیلم با ژانر وحشت تماشا کنیم؛ فقط کافی است به قیمتها نگاه کنیم!
خواستم بنویسم: من از بیگانگان هرگز ننالم، که با من هر چه کرد آن آشنا کرد؛ دیدم آشنا فرض کردنِ عدهای که از هر بیگانهای بیگانهتر بودند، اشتباه محض بوده!
وقتی خاله و مادرم با هم قهر بودند، بچههای خالهام نیز با ما قهر میکردند!
«آردِ سنگکِ غنی شده» یا «آرد غنی شدهی سنگک»؟
پینوشت:
اندراحوالات معطلی در صف سنگک!
اینکه قبلاً دکمههای کنترل از راه دور تلویزیون و رسیور را بدون نگاه کردن و فقط با لمس، موقعیتشان را حدس میزدم و انتخاب میکردم، اما اکنون با زل زدن به کنترل و حتی با سعی در خواندنِ نوشتهی روی دکمهها، انتخابشان میکنم، میتواند علامت ورود به سنِ خاصی باشد؟ حتی یادم هست که مدلِ نگهداشتنِ هر دو کنترل در هر دو دستم، شبیه نگهداشتن دو هفتتیر در هر دو دست هفتتیرکشها بود؛ اما اکنون، بیشتر شبیه آن است که یک بچه برای اولین بار تپانچهی پلاستیکی بین دستانش بگیرد و ناشیانه آن را به سمتی نشانه رفته باشد! هی جوانی... هی...
پینوشت:
طرز نگهداشتن کنترل، در سنین مختلف فرق میکند! و مجدد باید بگم: هی جوانی... هی...
خوب است که سالی برای یک بار هم که شده، آن هم نزدیک سال نو، چاله و دستاندازهای خیابانها را به خاطر مسافران نوروزی، ترمیم میکنند!
زمانی میخواستم برای رفع نازیباییهای شهر، تصاویر آنها را در یک پیج منعکس کنم؛ حتی نازیباییهایی که در نگاه اول، به چشم نمیآیند؛ مثلِ لبپَر شدنِ یک بلوک سیمانی در یک بلوار! البته کارتنها، لوازم و مواد اضافهی فروشگاهها که در پیادهروها انباشته میشوند؛ یا مصالح ساختمانی که ماهها بلااستفاده در مقابل ساختمانهای نیمهکاره رها میشوند، جای خود داشتند.
در بین اهدافِ یک نفر برای امسال، موردی دیدم که خیلی خوشم آمد: «شکرگزاری و تخلیه بارِ منفی و دوری از آدمهای منفی.»
پینوشت: امیدوارم خودم آدم منفی برای اطرافیانم نباشم.
به دلیل وقایع اخیر و موضوع اعتماد و حفظ امنیت شخصی، تعداد فالوورهای اینستاگرامم را از هزار و خردهای، به یکصد و خردهای کاهش دادهام.