رادیو سکوت

بزن باران!

امسال در شهرمان بارندگی زیاد است؛ اما دریغ از یک قصد و عزمی برای مدیریت و جمع‌آوری آب‌های سطحی! همینطور سیل‌آسا می‌بارد، سیل‌آسا جاری می‌شود و سیل‌آسا می‌رود!

۲۷ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رادیو سکوت

شادی از دعوت نشدن به شادی!

در شرایطی از وضعیت اقتصادی به‌سر می‌بریم که وقتی برای یک عروسی یا هرگونه جشنی دعوت نمی‌شویم، به خاطر این‌که هزینه‌ای که قرار بود برای خرید کادو صرف شود، در جیبمان می‌ماند، بیشتر خوشحال می‌شویم!

۲۶ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رادیو سکوت

تحمل متقابل!

به همکارش می‌گوید: خجالت بکش! ماشین که نداشتی، من حداقل یک سال هر صبح تو را از منزل به شرکت و ظهرها از شرکت به منزل رساندم! حالا خجالت نمی‌کشی در روی من ایستاده‌ای؟!
همکارش می‌گوید: خجالت بکش! منی که یک سال در راهِ رفت و برگشت، همه‌ی حرف‌های راست و دروغ‌ات را تایید کردم و اعتراضی نکردم، حالا خجالت نمی‌کشی در روی من ایستاده‌ای؟!

۲۵ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رادیو سکوت

اسکروچ!

چگونه می‌توانند گربه‌ای را که بوی غذا را احساس کرده و برای گرفتن تکه‌ای از آن، به نزدیک‌شان رفته، برانند؟!

۲۴ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رادیو سکوت

رها

لذتِ آزاد شدن از قید و بند دخانیات، بیشتر از لذتِ مصرفِ آن‌هاست.

۲۳ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رادیو سکوت

کارت هدیه‌ی آسمانی!

یکی از مزیت‌های کارت هدیه، امکان گرفتن یا دادن رشوه، بدون برجای گذاشتنِ ردپا و مدرک جرم است!

۲۲ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رادیو سکوت

هزار دیوانه

می‌گویند سنگی را که یک دیوانه در یک چاه انداخته، هزار عاقل هم نمی‌توانند بیرون بیاورند! حالا حساب کنید اگر هزار دیوانه، هزار سنگ را در چاه بی‌اندازند، چند عاقل نیاز هست تا نتوانند(!) سنگ‌ها را بیرون بیاورند!

۲۱ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رادیو سکوت

سموم ارتباطات

حرف‌های جدی در قالب شوخی، تمسخرآمیز، طعنه آمیز، نیش‌دار، دل‌شکستن‌ها، فخر فروشی‌ها و پز دادن‌ها و در کل کارهایی از این دست، همیشه سم دوستی‌ها، صمیمیت‌ها، همکاری‌ها و ارتباطات بوده.

۱۹ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رادیو سکوت

Resident Evil 3 Nemesis

در خاطراتم، در کوچه پس‌کوچه‌های Raccoon City پرسه می‌زنم... ماجرا از این‌جا آغاز شده بود:
September 28th. Daylight... The monsters have overtaken the city. Somehow... I'm still alive
28 سپتامبر. روشنایی روز... هیولاها بر شهر غلبه کرده‌اند. به هر نحوی که بود... من هنوز زنده هستم...

۱۶ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رادیو سکوت

...Devam

هرطور که شده، باید سرِ پا و قوی باشم؛ آخر من یک همسر و یک پسر دارم!

۱۳ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رادیو سکوت