قبلاً 5 روز از ماه را بیپولی میکشیدیم، حالا 25 روز!
تنها کارمندی که دوست ندارد بازنشست شود، کارمندی است که درآمد جانبی روزانهاش، از حقوق ماهیانهاش بیشتر است!
پینوشت:
به دادنِ پول یا مال به کسی برای انجام کارِ ناحق، رشوه میگویند.
لحظاتِ فاخرِ تنهایی و سکوت با چاشنی موزیک آرام...
پینوشت:
رادیو SlowTürk
اجرای مشترک یک ترانه توسط دو خواننده از دو ملت، باعث دوستی و نزدیکی بیشترِ ملتهایشان میشود.
منتظر سبز شدنِ چراغ راهنمایی هستم. رانندهی ماشینی که کنارِ ماشینام ایستاده، نایلون خوراکی را از پنجره به بیرون میاندازد؛ میخواهم آن را از روی زمین بردارم و به نشانهی اعتراض، به داخل ماشیناش بیاندازم؛ اما وقتی بیشتر دقت میکنم، میبینم یک وانتِ قراضه و فرسوده که از قیافهی خسته و ظاهرِ ژولیدهی راننده هم مشخص است که از کلهی سحر تا بوق سگ، کار میکند. مطئناً اجارهنشین هم هست با کلی قرض و قوله و بدهی و قسط و شاید یک خانمِ فلکزده و دو سه بچهی قد و نیم قد هم دارد! با خودم میگویم، این اوضاعاش، دیگر جای اعتراض به او باقی نمیگذارد؛ اگر اعتراضی هم هست، باید از طرف او باشد، نه از طرف دیگران. آشغال را از روی زمین برمیدارم و میگذارم داخل ماشینام و به راه خودم ادامه میدهم...
پینوشت:
هرچند فقر، توجیهی برای بیفرهنگی نیست، اما فشارِ فقر از یک مرحلهای به بعد دیگر همه چیز را تحت تاثیر خود قرار میدهد.
بعد از چندوقت و کلی تمرین برای سحرخیز شدن و کم و بیش موفقیت در این زمینه، کافی است فقط در یک روزِ تعطیل، کمی دیرتر بیدار شد؛ از فردای آن روز، تمامی رشتهها پنبه شدهاند! نمیدانم چرا عادتهای بد بر عادتهای خوب غلبه میکنند!
میل جنسیِ بشر، بیشترین آسیب را به بشر و دیگر کائنات زده است!
در هیچ کاری، حرفهای نمیشوم!
پینوشت:
در آماتور ماندن، حرفهای شدهام!!!
یک قرص نان لواش را 1 تومان میخریدم؛ اکنون به 2000 تومان میخرم!