Radyo Madyo

آدم از یک جایی به بعد دیگر تهی می‌شود از تمامی تمناها و تقلاها...

تمبری برای ارسال نامه به گذشته‌ام...

در نوجوانی، یکی از سرگرمی‌هایم جمع‌آوری تمبر بود. پدرم بعد از بازنشسته شدن از شغل اصلی‌اش، نگهبان بانک شده بود. پاکتِ خالیِ نامه‌های دریافتی بانک را که برای‌ام می‌آورد، تازه کارم شروع می‌شد. تمبرها را از پاکت‌های نامه قیچی می‌کردم و در یک کاسه‌ی پر از آب می‌انداختم تا از کاغذ جدا شوند. سپس روی یک پارچه پهن‌شان می‌کردم تا خشک شوند. بعد هم بین دو برگ کاغذ قرارشان داده و اتو می‌کشیدم تا صاف شوند. تمبرهایی با مناسبت‌ها، تصاویر و رنگ‌های مختلف که دنیای جدیدی را روی چشم‌ام گشوده بود. خواهرزاده‌ام نیز تمبر جمع می‌کرد؛ البته او، تمبرها را می‌خرید و برعکس من که تمبر‌هایم را در لای دفتر نگهداری می‌کردم، او برای تمبرهایش آلبوم داشت. خوب یادم هست که تمبرهای با موضوع فضایی‌اش، که اکثراً متعلق به شوروی بود، بدجور دل‌ام را برده بودند. آخر بین تمبرهای ایرانیِ من، تمبری با موضوعِ جذابِ فضا با آن تصاویر دل‌ربای فضانوردها، موشک‌ها، فضاپیماها و ایستگاه‌های فضایی، وجود نداشت.

۰۳ تیر ۰۲ ، ۱۳:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

همین‌قدر ساده بودم و هستم!

نوجوان که بودم، به چسب زدنِ اسکناس‌های پاره و پوسیده و تمیز و صاف کردن‌شان علاقه داشتم و گاهی به این فکر می‌کردم که در این زمینه، یک کسب و کار راه بی‌اندازم!

۰۱ تیر ۰۲ ، ۱۳:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

من یک ترسو هستم!

عدم ریسک‌پذیری و ترسِ از دست دادنِ موقعیت شغلی که به آن مشغول هستم و همچنین ترس از عدم موفقیت در شغل جدید، بزرگ‌ترین عامل درجا زدن و عدم ارتقاع از یک شغل به یک شغل بهتر و پردرآمدتر بوده است.

۳۱ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

دفاع مشروع!

این موضوع همیشه برای‌ام سوال بوده که وقتی در یک کشوری فروش و حمل اسلحه آزاد است، چرا چند جوانی که قصد دارند برای گردش و تفریح و یا انجام تحقیق به یک جنگل و یا یک مکان دورافتاده یا ناشناخته قدم بگذارند، یک اسلحه به همراه ندارند تا در زمان مواجهه با افراد شرور یا حیوانات وحشی از خود دفاع کنند و متاسفانه موقع بروز بحران، همگی کشته و سلاخی می‌شوند!

پی‌نوشت:
نتیجه‌ی زیاد نگاه کردن به فیلم‌های سینمایی با ژانر مربوطه!

۳۰ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

چه می‌زنی؟!

عطر و ادکلن چه می‌زنی که بوی‌اش یک روز در راهرو می‌ماند، دو روز در آسانسور؟!

۲۹ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

عاشقِ قاتل

عاشقِ خدا شده بود؛ و به خاطرش، آدم می‌کشت!

۲۸ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

بزن باران!

امسال در شهرمان بارندگی زیاد است؛ اما دریغ از یک قصد و عزمی برای مدیریت و جمع‌آوری آب‌های سطحی! همینطور سیل‌آسا می‌بارد، سیل‌آسا جاری می‌شود و سیل‌آسا می‌رود!

۲۷ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

شادی از دعوت نشدن به شادی!

در شرایطی از وضعیت اقتصادی به‌سر می‌بریم که وقتی برای یک عروسی یا هرگونه جشنی دعوت نمی‌شویم، به خاطر این‌که هزینه‌ای که قرار بود برای خرید کادو صرف شود، در جیبمان می‌ماند، بیشتر خوشحال می‌شویم!

۲۶ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

تحمل متقابل!

به همکارش می‌گوید: خجالت بکش! ماشین که نداشتی، من حداقل یک سال هر صبح تو را از منزل به شرکت و ظهرها از شرکت به منزل رساندم! حالا خجالت نمی‌کشی در روی من ایستاده‌ای؟!
همکارش می‌گوید: خجالت بکش! منی که یک سال در راهِ رفت و برگشت، همه‌ی حرف‌های راست و دروغ‌ات را تایید کردم و اعتراضی نکردم، حالا خجالت نمی‌کشی در روی من ایستاده‌ای؟!

۲۵ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

اسکروچ!

چگونه می‌توانند گربه‌ای را که بوی غذا را احساس کرده و برای گرفتن تکه‌ای از آن، به نزدیک‌شان رفته، برانند؟!

۲۴ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo