Radyo Madyo

آدم از یک جایی به بعد دیگر تهی می‌شود از تمامی تمناها و تقلاها...

me vs others

نوشته بود: «یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بربخورد.»
به یاد خودم افتادم؛ به زحمت و عذابی که با انتخاب این روش زندگی، به خود می‌دهم!

۰۷ تیر ۰۲ ، ۱۲:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

راز بقاء!

در حالی که اکثریت داریم برای تامین حداقل‌های بقاء(نه زندگی!) دست و پا می‌زنیم، رادیو پیام دارد چگونگی خودداری از ولخرجی را آموزش می‌دهد!

۰۶ تیر ۰۲ ، ۱۲:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

رئیس تیمارستان!

مسئول حقوقی شرکت، از نوع برخورد و رفتار زننده‌ی یکی از همکارانمان ناراحت بود. گفتم: فرض کن اینجا تیمارستان است و تو رئیس این تیمارستان هستی. ممکن است هر روز هر توهین و تحقیر و هر حرفی از بیماران روانی بشنوی؛ اما در واقع تو یک پزشک هستی و نباید از گفتار و رفتار بیماران نسبت به خودت ناراحت شوی! اگر فرض کنی که در این شرکت، اکثراً اختلال روانی دارند(که واقعاً نیز همینطور است) به مراتب بهتر می‌توانی شرایط را درک و تحمل‌شان کنی. یک آدم سالم هرگز نباید از گفتار و رفتار افراد مریض ناراحت شود.

۰۵ تیر ۰۲ ، ۱۲:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

حالا برعکس!

احتمالاً کائنات، تاثیرِ افکار و کارهای مثبت و منفی‌مان را با تاخیر به خودمان بازمی‌گردانند! شاید هم برعکسِ آن رخ می‌دهد! یعنی بازتاب افکار و کردارِ منفی، مثبت است و بازتاب افکار و کردارِ مثبت، منفی! چون روزهایی که بداخلاق و بدخلق و منفی و منفی‌نگر می‌شوم، تمامی کارهای‌ام بر وفق مراد پیش می‌رود؛ اما امان روزهایی که خوش اخلاق و خوش خلق و مثبت و مثبت‌نگر می‌شوم! یک بدبیاری و اعصاب خردکنیِ به تمام عیار را تجربه می‌کنم!

۰۴ تیر ۰۲ ، ۱۲:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

تمبری برای ارسال نامه به گذشته‌ام...

در نوجوانی، یکی از سرگرمی‌هایم جمع‌آوری تمبر بود. پدرم بعد از بازنشسته شدن از شغل اصلی‌اش، نگهبان بانک شده بود. پاکتِ خالیِ نامه‌های دریافتی بانک را که برای‌ام می‌آورد، تازه کارم شروع می‌شد. تمبرها را از پاکت‌های نامه قیچی می‌کردم و در یک کاسه‌ی پر از آب می‌انداختم تا از کاغذ جدا شوند. سپس روی یک پارچه پهن‌شان می‌کردم تا خشک شوند. بعد هم بین دو برگ کاغذ قرارشان داده و اتو می‌کشیدم تا صاف شوند. تمبرهایی با مناسبت‌ها، تصاویر و رنگ‌های مختلف که دنیای جدیدی را روی چشم‌ام گشوده بود. خواهرزاده‌ام نیز تمبر جمع می‌کرد؛ البته او، تمبرها را می‌خرید و برعکس من که تمبر‌هایم را در لای دفتر نگهداری می‌کردم، او برای تمبرهایش آلبوم داشت. خوب یادم هست که تمبرهای با موضوع فضایی‌اش، که اکثراً متعلق به شوروی بود، بدجور دل‌ام را برده بودند. آخر بین تمبرهای ایرانیِ من، تمبری با موضوعِ جذابِ فضا با آن تصاویر دل‌ربای فضانوردها، موشک‌ها، فضاپیماها و ایستگاه‌های فضایی، وجود نداشت.

۰۳ تیر ۰۲ ، ۱۳:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

همین‌قدر ساده بودم و هستم!

نوجوان که بودم، به چسب زدنِ اسکناس‌های پاره و پوسیده و تمیز و صاف کردن‌شان علاقه داشتم و گاهی به این فکر می‌کردم که در این زمینه، یک کسب و کار راه بی‌اندازم!

۰۱ تیر ۰۲ ، ۱۳:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

من یک ترسو هستم!

عدم ریسک‌پذیری و ترسِ از دست دادنِ موقعیت شغلی که به آن مشغول هستم و همچنین ترس از عدم موفقیت در شغل جدید، بزرگ‌ترین عامل درجا زدن و عدم ارتقاع از یک شغل به یک شغل بهتر و پردرآمدتر بوده است.

۳۱ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

دفاع مشروع!

این موضوع همیشه برای‌ام سوال بوده که وقتی در یک کشوری فروش و حمل اسلحه آزاد است، چرا چند جوانی که قصد دارند برای گردش و تفریح و یا انجام تحقیق به یک جنگل و یا یک مکان دورافتاده یا ناشناخته قدم بگذارند، یک اسلحه به همراه ندارند تا در زمان مواجهه با افراد شرور یا حیوانات وحشی از خود دفاع کنند و متاسفانه موقع بروز بحران، همگی کشته و سلاخی می‌شوند!

پی‌نوشت:
نتیجه‌ی زیاد نگاه کردن به فیلم‌های سینمایی با ژانر مربوطه!

۳۰ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

چه می‌زنی؟!

عطر و ادکلن چه می‌زنی که بوی‌اش یک روز در راهرو می‌ماند، دو روز در آسانسور؟!

۲۹ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo

عاشقِ قاتل

عاشقِ خدا شده بود؛ و به خاطرش، آدم می‌کشت!

۲۸ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Radyo Madyo